هر بار که در شهر من باران و برف می‌بارد و من هنوز این‌جا، وسط این بیابان بزرگ خدا، هستم دلم می‌گیرد. احساس می‌کنم پرنده‌ای در قفسم. پرنده‌ای که به پرواز خو کرده اما مجبور است قفس را تحمل کند. سختم می‌آید. چشم به روزی دارم که درسم تمام شود و از این‌جا بروم. بعد یادم می‌افتد دلم این‌جا گیر کرده و بعدتر، از فکر این‌که مجبور شوم خدای ناکرده بقیه‌ی تمام عمرم را این‌‌جا سر کنم، وحشت می‌کنم.
عکسی از پاییز و زمستان توامان شهرم که یک کانال خبری منتشر کرده، فرستاده توی گروه. می‌داند که شهرم را دوست دارم، اما نمی‌داند دلم می‌گیرد. نمی‌داند خودم را به قفس می‌زنم که از این زندان خلاص شوم. غصه‌ام گرفته که نمی‌توانم پر بگشایم. یک دلم این‌جاست و یک دلم آن‌جا. حالا شما بگویید جای من کجاست؟


Paeez


+عنوان تکه‌ای از آهنگ "تصور کن" سیاوش است که می‌گوید "تصور کن اگه حتی تصور کردنش سخته" که دوستی تغییرش داده و به این شکل درآمده.

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها