حوصله‌ام سر رفته. کاری برای انجام دادن ندارم. دوتا از هم‌اتاقیام نیستن، اون یکی هم که هست با دوستش اومده و از دیروز همه‌اش دوتایی بیرونن. آخر هفته‌ای که می‌تونستم خونه باشم و اون‌جا حوصله‌ام سر بره رو مجبور شدم بیام دانشگاه، چون معاون آمورشی جدید دانشکده‌مون (که وسط انتخاب واحد این سمت رو گرفت)، با استثنای درسم موافقت نمی‌کرد و نوشته‌بود موافقت استاد لازمه. فی‌الواقع فلسفه‌ی استثنای آنلاین رو نمی‌فهمم، چون فرقی نمی‌کنه کدوم کنترل باشه، چه اضافه بر ظرفیت باشه، چه عدم رعایت پیش‌نیاز/هم‌نیاز، در هر صورت موافقت استاد رو می‌خواد. خیلی شانس آوردم روز دوم انتخاب واحد که هنوز معاون قبلی سر کار بود یکی از درسا رو اضافه بر ظرفیت گرفتم!

با معاون آموزشی قبلی هیچ‌وقت صحبت نکرده‌بودم. در واقع نیاز نشده‌بود؛ فرم استثنا رو می‌دادی آموزش دانشکده و بقیه‌اش حل می‌شد. اما این یکی خیلی بداخلاقه. باید دو ساعت التماسش کنی تا با کلی نیش و کنایه قبول کنه. از استاد امضا گرفتم برای اضافه ظرفیت، رفتم پیشش می‌گه نه ما اینو خیلی اضافه ظرفیت دادیم، دیگه جا نداره، با اون یکی گروه بگیر. هرچی بهش می‌گم اون یکی گروه تداخل داره با کلاسام، نمی‌فهمید که! گفت برو بعدازظهر بیا، الان نمی‌تونم تصمیم بگیرم!

یه درس دیگه رو هم می‌خواستم هم‌نیاز کنم، استادش که رییس دانشکده‌اس قبول کرده‌بود، معاونش قبول نمی‌کرد! قشنگ همون قضیه شاه می‌بخشه، شاه‌قلی نمی‌بخشه بود. جلوی دفتر استاد راهنمام وایساده‌بودم که بیاد ببینم چه گلی باید بگیرم سرم، دوباره رییس دانشکده رو تو راهرو دیدم. براش توضیح دادم جریان رو، خیلی مهربون به حرفام گوش داد، بعد پرسید کمبود واحد داری؟ گفتم یازده‌تا ثبت کرده‌ام، ترمم از اعتبار می‌افته. پرسید استاد راهنمات کیه؟ با دست دفترشو نشون دادم گفتم دکتر فلانی. در زد، نبود. از بالای در نگاه کرد ببینه چراغش روشنه یا نه، خاموش بود. گفت خب حالا باهاش صحبت کن، منم با معاون آمورشی صحبت می‌کنم. فکر کنم رفت بهش گفت کمتر پاچه بگیر، چون بعد از ظهر که اومد اخلاقش خیلی بهتر شده‌بود. شایدم چون ناهار خورده‌بود دیگه نیازی نمی‌دید ما رو بخوره.

بعد از ظهر که رفتم پیشش دوباره، یه دور از اول توضیح دادم براش، گلستانم رو نگاه کرد، کلی سین جیم کرد، دست آخر با کلی منت دوتا از درسا رو بهم داد. بعدم چون یکی‌شون رو قبلا افتاده‌بودم بهم گفت بار آخرت باشه، اینا درسای پایه‌‌ی رشتته داری باهاشون این‌جوری می‌کنی، اگه نمی‌تونی انصراف بده. یه کیس دیگه برای نظریه‌ام در زمینه هر چیزی زمان مناسب خودش رو داره» پیدا کردم. وقتی آدم قبل رسیدن به سن مناسب، به یه مرتبه‌ای می‌رسه، این‌جوری می‌شه. فکر کنید آدمی که اوایل دهه‌ی پنجم زندگیش، توی سن چهل و خرده‌ای سالگی استاد تمام شده یه دفعه معاون آموزشی هم بشه، معلومه که وحشی می‌شه. بعد حالا رفتار رییس دانشکده رو نگاه کنید که استاد تمام هست هیچی، یکی از دانشمندای برتر دنیا هم در رشته‌ی خودمون شده‌بود.

نهایتا هرچقدر وایسادم استاد راهنمام نیومد، دم کلاسشم رفتم نبود. دوباره رفتم پیش همون استادی که ازش اضافه ظرفیت گرفته‌بودم، چون صبح می‌خواستم دوتا درس رو باهاش بگیرم، گفت من صلاح نمی‌دونم این یکی رو برداری. اگه دوتاشو نیفتی یکی‌شو حتما میفتی [ترجمه: یکیشو میندازمت]. حالا می‌خوای برو با استاد راهنمات م کن، هرچی ایشون گفت من امضا می‌کنم. بعد که رفتم گفتم استاد راهنمام نبود، معاون آموزشی گفت بهت نمی‌دم این درس رو. گفت خب چرا وقتی دوتا استاد بهت می‌گن این کار رو نکن، بازم اصرار داری انجامش بدی؟ گفتم نه الان دیگه اصرار ندارم به برداشتنش، ولی چون استاد راهنمای خودم نبود گفتم با شما م کنم که چی بردارم به جاش، چون اگه اشتباه نکنم خودتون هم استاد راهنمای نود و هشتیا یا نود و هفتیا هستید.

نشستیم به حرف زدن و بیشتر از نیم ساعت حرف زدیم، بماند که وسطش چقدر آدم رفت و اومد. اوایلش همون مدل تمسخرآمیز همیشگیش حرف می‌زد و کلی دستم انداخت، ولی در نهایت کلی رام شد و راه اومد باهام و گفت سر کلاس ببینمت، بعد میانترم هم ببینم نمره‌ات چه طور می‌شه تا بگم چه کار کنی. هر درسی هم خواستی برداری من و استاد راهنمات کمکت می‌کنیم، ولی خودت باید بخوای. خلاصه که توی نیم‌ساعت از یکی از بی‌شعورترین‌های دانشکده که کل ورودی ما فقط به یه صفت که از بیانش معذورم می‌شناسنش، تبدیل شد به یه آدم کاملا متفاوت. فقط نفهیدم چرا اسمم رو نوشت. :-؟

صبحونه فقط یه دونه بیسکوییت خورده‌بودم و رفته‌بودم دانشکده. ناهار هم که هیچی. ساعت سه و نیم از دانشکده برگشتم. کلافه و عصبی بودم، هیچی میل نداشتم. خوابیدم که بهش فکر نکنم. تا هشت و نیم خوابیدم، ولی بیدار که شدم تغییری نکرده‌بود. هنوزم تغییری نکرده، ذره ذره داره مغزم رو می‌خوره و جلو می‌ره. کلافه‌ام. عصبی‌ام. حوصله‌ام سر رفته. نه صبحونه خوردم، نه ناهار. کاری ندارم انجام بدم.

خدا به خیر بگذرونه این ترم رو.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها