نمیدونم بعدا نوشت پست قبلی رو خوندید یا نه، ولی جو دانشگاه همچنان ملتهبه. اول امتحانات شنبه کنسل شد، بعد امتحانات یکشنبه، بعد کلاسهای یکشنبه، بعد امتحانات کل هفته، بعد کلاسهای دوشنبه و دست آخر هم کل کلاسهای هفته. فکر نمیکردم به همین راحتی یک هفته دانشگاه تعطیل بشه.
دیروز صبح شروع کردند به تخلیهی خوابگاه. هشتتا اتوبوس از اصفهانیها رو فرستادند خونه که ششتاشون فقط دخترا بودند. آژانس دانشگاه هم گویا از تمام آژانسهای اطراف ماشین آوردهبوده برای رسوندن بچهها. دمدمای ظهر بود که سرپرست خوابگاه با بلندگو اعلام کرد بچههایی که میخوان برن قم یا تهران بیان ثبتنام کنن، شورای صنفی پیگیری میکنه براشون اتوبوس تهیه بشه. به چندتا از بچهها هم گفتهبود به چه زبونی بهتون بگم که برید خونههاتون؟ همین باعث شد که فضا ملتهبتر هم بشه و آخر شب مجبور شه حرفش رو تغییر بده و دست آخر دیشب ساعت یازده رئیس دانشگاه اومد خوابگاه دخترا که قائله ختم بشه.
البته من نرفتم، ولی بچهها میگفتن که گفته ما به شما حق انتخاب میدیم و هرکاری که خودتون صلاح میدونید انجام بدید. ولی حتی اگه پنج نفر هم توی دانشگاه بمونن ما امنیتشون رو تضمین میکنیم و وظیفه داریم که فروشگاهها و سلف رو سرپا نگه داریم. به استفاده از نیروهای امنیتی خارج از دانشگاه هم اعتقادی نداشته گویا. قول هم دادهبود که اینترنت دانشگاه رو تا امروز درست کنه، که هنوز درست نشده و داریم از اینترنت میلی استفاده میکنیم. تنها سایتی که من غیر از سایتهای دانشگاه میتونم باهاش باز کنم، همین بیانه. هیچ بازی و اینا هم که ندارم اقلا به جای تلگرام و اینستا و توییتر استفاده کنم حوصلهام سر نره، در نتیجه تفریحم شده بلاگ خوندن.
مدیرکل امور دانشجویی هم (که قبلا استاد من بوده و خیلی هم آدم خوشفکر و باحالیه :د) گفته اصلا نگران غذا نباشید که به خاطر نبودن اینترنت نمیتونید رزرو کنید. کافیه با کارت دانشجویی به سلف مراجعه کنید، بقیهاش با ما. من خودم که سلف نمیگیرم، ولی تا الآن هم نشنیدم به کسی غذا نرسیدهباشه. بندگان خدا جدا اول دورهی مدیریتشون با چه چیزهایی مجبورن سر و کله بزنن! ولی انصافا اون شب هم که اصفهانیها مجبور شدن بمونن دانشگاه خوب مدیریت کردند. هم غذا کم نیومدهبود، هم سریعا پتو و وسایل ضروری رو مهیا کردند، هم گویا صبحونهی مفصلی بهشون دادند.
دیشب مادر یکی از همشهریهام زنگ زد که نمیخوای بری خونه؟ دختر من میخواد بیاد، تو هم اگه میخوای برو اسم بنویس و فلان. امروز هم گویا به مامانم زنگ زده گفته که برای همدان و کرمانشاه ۱۸ نفر اسم نوشتند و خیلی مشتاق بوده که دخترش تنها نباشه. ولی من میترسم برم گیر کنم همدان و نتونم برگردم، چون یکشنبه، دوشنبه، سهشنبه و پنجشنبهی هفتهی آینده میانترم دارم، به اضافهی اون میانترمم که یکشنبهی گذشته بود و لغو شد و همچنان معلوم نیست کیه. البته دوشنبهی هفتهی بعد میانترم نداشتم، امروز داشتم. ولی استادش دیروز توی سامانه الکترونیکی دروس پیام داد که هفتهی بعد برگزار میشه.
همدان البته گویا اصلا شلوغ نیست. بیبخارتر از این حرفاییم. یه مشت آدم خسته دور هم جمع شدیم تشکیل شهر دادیم. یکی از جوکایی که خودمون در مورد خودمون میگیم اینه که وقتی یکی به یه همدانی میگه بیا فلان کار رو انجام بدیم، همدانیه هی میپرسه "بِرِی شیته؟ که شی بشه؟ ماخوای شی کنی؟"، آخرشم انجام نمیده. [البته من خودم همدانیام اینجوری پشت سر خودمون حرف میزنما! شما پشت سر ما حرف نزنید لطفا. به رگ غیرتم برمیخوره!]
خلاصه که اینجوریا.
درباره این سایت