امروز رفتهبودیم بازدید ذوب آهن اصفهان. در عین جالب بودن، متوجه شدم که اصلا حیطهی کاری مورد علاقهام نیست [حالا نیست خیلی راهمون میدن و به زور میخوان ببرنمون اونجا! محض رضای خدا یه دونه خانم هم نبود، حتی به عنوان اپراتور!].
خیلی از شهر دور بود، فکر میکردم نزیدکتر باشه. موقع ثبت نام هم بهمون گفتهبودن به همراه صبحونه و ناهار، ولی منظورشون از صبحونه یه دونه بیسکوییت دایجستیو بود با یه آبمیوهی بد مزه، ناهار هم که هیچی. چون تولد یکی از بچهها بود لطف کردن برامون یه بستنی هم گرفتن که دستشون درد نکنه، خوب بود این یکی. وقتی رسیدیم اونجا هم واحد HSE بدو بدو اومد تو ماشین بهمون کلاه ایمنی داد، ولی دریغ از یه ماسک فیلتردار. تو راه برگشت هم بچهها آهنگهای زیرخاکی دهه هشتادی گذاشتهبودن که چرا واقعا؟
از اینا بگذریم. من فکر میکردم کارخونه ذوب آهن فقط واحد آگلومراسیون و احیا داره و فروششون به صورت آهن اسفنجیه، ولی خیلی گستردهتر از چیزی بود که فکر میکردم و واحدهای کُکسازی، فولادسازی، ریختهگری و نورد، تولید اسید و آهک و غیره هم داشتن. شکل شماتیک خط تولیدشون رو اینجا میتونید ببینید.
نیمی از واحدها رو توی ماشین برامون توضیح دادن، ولی کورهبلند و فولادسازی رو از نزدیک دیدیم. فکر کنید دارید توی کارگاه قدم میزنید در حالیکه آهن مذاب زیر پاتون جریان داره. واقعا لحظهی عجییه! به دم و دستگاهها و کل فضای کارخونه که نگاه میکنید خیلی اسباببازیطور ممکنه به نظر بیان، ولی وقتی بدونید بالاترین دمای داخل کورهبلند دوهزار و صد درجهاس دیگه هیچچیز شوخی به نظر نمیرسه. از طریق چشمیهایی که روی بدنه بود داخل کورهبلند رو هم نگاه کردیم و واقعا عجیب بود. قبل از اینکه وارد بشیم مسئولی که از دانشکده همراهمون بود داشت میگفت که سختی کار کارگرای اینجا خیلی بالاست و فلان، یکی از پسرا گفت خب پولشو میگیرن، اونم جواب داد هرچقدرم پول بگیرن بازم منطقی نیست، اینجا مغز آدم قل میافته. واقعا هم منطقی نیست به نظرم.
بعد خواستیم بریم واحد ککسازی، ولی دیر رسیدیم و بارشون رو تخلیه کردهبودن. جالبه بدونید فرایند ککسازی یک روز طول میکشه. بعد هم راهنمامون مردد بود بریم واحد نورد یا فولادسازی، که نهایتا رفتیم واحد فولادسازی و مسئول اونجا اونقدر برامون حرف زد که دیگه از کلهی ما هم داشت بخار بلند میشد. چقدر هم پله داشت! قشنگ فکر کنم صدتایی پله رو بالا رفتیم نا رسیدیم اتاق کنترل. ولی یک چرخهی کاملش [از اضافه کردن آهک به سربارهی قبلی برای پایین آوردن دمای سرباره که منفجر نشه تا نمونهگیری و نهایتا تخلیه] رو از پشت شیشهی اتاق کنترل به چشم دیدیم و از همونجا هم اونقدر گرما زیاد بود که مجبور شدیم کت و کاپشنامونو دربیاریم. از من به شما نصیحت، هیچوقت این چیزا رو با چشم غیر مسلح نگاه نکنید. من با وجود اینکه یه قسمت رو با شیشهی مخصوصی که اپراتورها داشتن نگاه کردم، ولی هنوز هم چشمام درد میکنه.
روی گرفتن فیلم و عکس هم به شدت حساس بودن [البته نه به شدت صاایران که وابسته به وزارت دفاعه و همون جلو در کیفا و وسایل الکترونیکیمون رو گرفتن و از ایکس-ری ردمون کردن، مجبور هم بودیم با چادر بریم بازدید :/]. البته بقیه بچهها یواشکی فیلم گرفتن، ولی من تنها سه ثانیه فیلم گرفتم و تا بهم تذکر داد غلاف کردم. اینجا موقع تخلیهی کورهبلنده و همون آهن مذابی که گفتم زیر پاهامون جریان داشت.
پ.ن: این پست چندتا کلمهی عجیب-غزیب و نسبتا تخصصی داره که بدون اونا نمیتونستم توضیح بدم داستان رو. خواستم برای هر کدوم لینک بدم به ویکیپدیا، دیدم کل پست میشه لینک. خلاصه که به بزرگی خودتون ببخشید.
درباره این سایت